رمان خانم خورشید داستان دختری را روایت می‌کند که برای انجام یک ماموریت، با پسری به نام سورن آشنا می‌شود. او غافل از اینکه سورن همان عشق دوران بچگی‌اش است. این دو با هم به ایران برمی‌گردند تا ماموریت خود را ادامه دهند و برای نفوذ در یک باند، با اسم جعلی وارد می‌شوند. در این مسیر، آن‌ها با پسری به نام هاکان آشنا می‌شوند که غافل از این که هاکان عاشق دلبر سورن است. این داستان پر از اتفاقات پیچیده، احساسات، طنز و هیجانات فراوان است که زندگی این شخصیت‌ها را درگیر می‌کند و مسیری پر از راز و ماجراهای غیرمنتظره پیش رو می‌گذارد.

گودال عشق داستان دختری به نام نورا را روایت می‌کند که فردی ساده، مهربان و تنهاست. او به دلیل سادگی‌اش به راحتی اسیر می‌شود. نورا خانواده‌اش را از دست داده و تنها با برادرش زندگی می‌کند. اما شرایط زندگی‌اش به گونه‌ای است که مجبور می‌شود به دست افرادی بی‌رحم و بدون انسانیت افتاده و کارهایی را انجام دهد که هیچ‌کس قادر به انجامشان نبوده است. نورا مجبور می‌شود به پسری به نام کامیاب نزدیک شود. پسری سرد، خشن و هوسباز که هیچ دختری نتوانسته او را رام کند. نورا باید در این شرایط دشوار وارد زندگی کامیاب شود، چون جان خودش و تنها برادرش در دست کسانی است که او را تهدید کرده‌اند. داستان پر از کشمکش‌های درونی، روابط پیچیده و لحظات هیجانی است که سرنوشت شخصیت‌ها را تغییر می‌دهد.

رمان جناب رئیس (جلد اول: به من بگو رئیس) داستان عشق میان دلربا و معراج را روایت می‌کند. در ابتدا، این دو پس از مشکلات فراوان به هم می‌رسند و زندگی مشترکشان را آغاز می‌کنند. دو سال بعد، دلربا باردار است و در آرامش و عشق کامل زندگی می‌کند. اما، این آرامش دوام نمی‌آورد، چرا که طوفانی جدید در راه است. ققنوس، یک شخصیت بی‌رحم با اهداف انتقامی و رنگ و بوی اربابی، به خونخواهی آمده و حالا در کمین این زوج عاشق است. این تغییرات و تهدیدات جدید، داستانی پر از هیجان، خطر و عشق را پیش روی شخصیت‌های داستان قرار می‌دهد.

رمان به من بگو رئیس (جلد اول) داستان سروان دلربا دلیری را روایت می‌کند که برای انتقام خون پدر و مادرش از ققنوس، وارد نیروی پلیس شده است. بعد از ده سال، پرونده‌ی ققنوس دوباره باز می‌شود و دلربا عزم جزم می‌کند تا به شخصه وارد عمل شود. اما برای آغاز این ماموریت، سرهنگ مجبور می‌شود که ورود او را منوط به قبولی در آزمون و آموزش سرگرد معراج رستگار کند. دلربا که برای انتقام و عدالت می‌جنگد، باید با سختی‌ها و چالش‌های زیادی مواجه شود. در این مسیر، رابطه‌ی او با معراج پیچیده می‌شود و در نهایت، این دو شخصیت وارد دنیای جدیدی از هیجان و پیچیدگی‌های عاطفی و حرفه‌ای می‌شوند.

رمان پوکر داستان دختری به نام هما را روایت می‌کند. هما دختری ساده و معمولی است که چهره و خواسته‌های ساده‌ای دارد. او در بازی با ورق بسیار ماهر است و این بازی را در جمع فامیل و دوستانش انجام می‌دهد، جایی که قوانین و روش‌های خاصی دارند. هما بچه بزرگ خانواده است و تلاش می‌کند تا خانواده‌اش از هم نپاشد. در یک موقعیت خاص، او مجبور می‌شود وارد بازی‌ای با یک جمع غریبه شود، بی‌آنکه بداند این بازی نه تنها از نظر فیزیکی بلکه از نظر سرنوشتیش نیز بسیار مهم است.