در جهان قصه‌ها، شیاطین عاشق نمی‌شوند. سرخیِ عشق در سیاهی مطلق جایی ندارد؛ پس حق عاشقی را در دل دفع می‌کنند. "تو" یک‌تنه معادلات جهان را برهم ریختی. تو... همانی که در ذهن آدمیان گشودی. گرچه من پلیدم، اما تو خود خناسی و من... در درگاه تو فرشته‌ام. فرشته‌ای که گیاه عشقِ خناس را در دل می‌کارد. فرشته‌ای که عروسِ تک خناس جهان می‌شود. در یک جمله، من برای خدایم بندگی نکردم اما، تو را... خناس را... با تمام وجود پرستیدم. آری! من خناس پرستم.

نینا شریدن که بخاطر اتفاقی که برای برادرش افتاده، صدای برادرش را در ذهنش می‌شنود، برای یک وقفه بین خودش و نامزدش به سفری به کوه‌های کلرادو می‌رود. قرار بود یک کلبه ی خالی در میان دل کوهستان باشد، ولی وقتی به آن کلبه‌ی سحرانگیز رسید، مردی بنام مکس آنجا بود که خودش را صاحب خانه معرفی کرد و اعلام کرد که اشتباهی در اجاره‌ی خانه رخ داده است. او از نینا خواست تا در دل شب و در میان کولاک به شهر برگردد، ولی وقتی ماشین نینا بین راه در چاله‌ای گیر کرد و در برف و بوران به خواب رفت، صبح فردا خودش را نیمه برهنه در تخت در همان کلبه‌ی سحرانگیز دید. در اینجا، مردی با گذشته‌ای تاریک و رازهای سیاه منتظر بود و نینا بی‌خبر از آنچه که قرار بود تجربه کند، با مردی روبه‌رو شد که کارهایی با او خواهد کرد که قبلاً هرگز تجربه نکرده بود... پایان خوش

رمان معشوقه مهتاب داستان دختری از یکی از ده‌های شهر شمال است که علاوه بر شخصیت جذاب، چهره زیبایی دارد. این زیبایی باعث می‌شود که ارباب ده، که قبلاً زن‌های صیغه‌ای زیادی داشته، عاشق "شانلی" شود و او را برای خود بخواهد. شانلی که برای خوشحالی پدر و مادرش تصمیم می‌گیرد این خواستگاری را بپذیرد، روز عروسی‌اش به طرز غیرمنتظره‌ای دزدیده می‌شود. از اینجا به بعد، آتش انتقام ارباب از دزد معشوقه‌اش آغاز می‌شود. اما کسی که شانلی را دزدیده، پسری است که بعد از ۱۲ سال به ایران بازگشته، تغییر کرده و دیگر هیچ رحم و شفقتی ندارد. این انتقام، به دامن شانلی نیز خواهد افتاد و اتفاقات زیادی را رقم می‌زند.

رمان مانند تو داستان دختری به نام "صحرا" است که زندگی ساده و یکنواختی را تجربه می‌کند تا اینکه مردی به نام "طوفان" وارد زندگی او می‌شود و همه چیز را تغییر می‌دهد. طوفان در ظاهر مردی خوش‌قلب و مهربان است، اما رازهایی در دل او نهفته است که سبب تغییر و تحول در وجودش می‌شود. انتقامی که سال‌ها در دل طوفان بوده، می‌تواند زندگی او و صحرا را برای همیشه دگرگون کند. آیا عشق آتشین صحرا می‌تواند آتش انتقام طوفان را خاموش کند؟

رمان تهران دود درباره گروهی از انسان‌های عجیب و درک‌نشده است که از دید مردم پنهان مانده‌اند. این افراد که به عنوان موجوداتی پست و بی‌رحم شناخته می‌شوند، هیچ‌گاه فرصتی برای درک شدن ندارند. اما زمانی که یکی از همین افراد بی‌رحم، احساس شرم و نور در دل خود می‌یابد، تصورات قبلی فرو می‌ریزد. در جایی که هیچ‌کس تصورش را نمی‌کند، اتفاقی از سوی فردی باورنکردنی می‌تواند به تمامی درگیری‌ها پایان دهد. این رمان به بررسی مفاهیم عمیق انسانی، تغییرات درونی و انتظارات نادرست از افراد می‌پردازد.