خلاصه کتاب
نینا شریدن که بخاطر اتفاقی که برای برادرش افتاده، صدای برادرش را در ذهنش میشنود، برای یک وقفه بین خودش و نامزدش به سفری به کوههای کلرادو میرود.
قرار بود یک کلبه ی خالی در میان دل کوهستان باشد، ولی وقتی به آن کلبهی سحرانگیز رسید، مردی بنام مکس آنجا بود که خودش را صاحب خانه معرفی کرد و اعلام کرد که اشتباهی در اجارهی خانه رخ داده است. او از نینا خواست تا در دل شب و در میان کولاک به شهر برگردد، ولی وقتی ماشین نینا بین راه در چالهای گیر کرد و در برف و بوران به خواب رفت، صبح فردا خودش را نیمه برهنه در تخت در همان کلبهی سحرانگیز دید.
در اینجا، مردی با گذشتهای تاریک و رازهای سیاه منتظر بود و نینا بیخبر از آنچه که قرار بود تجربه کند، با مردی روبهرو شد که کارهایی با او خواهد کرد که قبلاً هرگز تجربه نکرده بود...
پایان خوش