رمان آذرخشی میان رگ هایم نوشته آرمیتا بهاروند یک داستان جذاب و شیرین از دنیای عاشقانه و طنز است. داستان دربارهی آرمیتا دختری است که هیچگاه محبت و توجه لازم را از دیگران دریافت نکرده است. اما زندگی او با ورود به یک شرکت به نام آذرخش دگرگون میشود. درست همانطور که یک آذرخش ناگهان وارد آسمان میشود و همهچیز را تغییر میدهد، زندگی آرمیتا هم با ورود به این شرکت از این رو به آن رو میشود.
این رمان با شخصیتهایی جذاب، روایتی پر از اتفاقات طنزآمیز و در عین حال عاطفی را برای خوانندگان به ارمغان میآورد. داستان آرمیتا نه تنها به دنیای جدید او در شرکت آذرخش میپردازد، بلکه درونمایههایی از رشد شخصیت و کشف خود را نیز در بر دارد.
رمان یاکان یک مرد سرد و بیاحساس است که بهعنوان بزرگترین قاچاقچی مواد در میان تمام افراد جامعه شناخته میشود. یاکان بهقدری وحشی و بیرحم است که هیچ کسی جرات نزدیک شدن به او را ندارد. اما همه چیز زمانی تغییر میکند که دختر سرکش و زیبا، فرزند سرهنگ، وارد زندگی او میشود. دختر نازپروردهای که هیچ علاقهای به تابعیت از قوانین و دستورات ندارد. اما هرچه بیشتر با یاکان درگیر میشود، آتش و تب شدیدی در دل هر دوی آنها شعله میزند.
یاکان، مردی که قسم خورده است هرگز به هیچکس آسیب نرساند، دیگر نمیتواند از احساساتش فرار کند. وقتی او به دختر دست پیدا میکند و نقشههای پیچیدهای برای انتقام میریزد، هیچکدام از آنها نمیتوانند پیشبینی کنند که این دنیای تاریک و پیچیده چه سرنوشتی برای آنها رقم خواهد زد.