دانلود رمان هذیون... آرنجم را به زمین تکیه دادم و با سختی نیمخیز شدم تا بتوانم بنشینم. یقه لباسم را در مشتم فشردم و در حالی که نفسنفس میزدم، سرم را به دیوار تکیه دادم.
ساق دستم تیر میکشید، رد ناخنها روی پوست قرمز و خطخطیاش جا مانده بود. با هر حرکتی که به دستم میدادم، دردی شدید در مچم میپیچید و ریتم نفسهایم را ناخودآگاه تندتر میکرد. اما تمام این دردها در برابر زخمی که در قلبم بود، هیچ به حساب میآمد.
بوی غذای سوخته فضای خانه را پر کرده بود و تلفن بیوقفه زنگ میخورد. اما ذهنم چنان خالی بود که حتی نمیتوانستم دست و پایم را راهنمایی کنم چه کاری باید انجام دهند...
دانلود رمان دیوار آهنی. ریما، دختری که به خاطر اتفاقی بیارزش و پوچ از خانوادهاش طرد شده، اتفاقی که در آن بیگناهترین فرد، خودش است.
او حالا پرستار کودکی کوچک میشود، اما... پدر آن کودک چه کسی است؟! پدری که عشق قدیمی و فراموشنشدنی ریماست!
دانلود رمان گرگم به هوا... همه چیز از یک سفر تفریحی شروع شد؛ سفری که قرار بود یادگاری از لحظات خوش و به یاد ماندنی باشد، اما به فاجعهای تبدیل شد که همه را به وحشت انداخت. غزل شکیبا، وکیل پایه یک دادگستری، به همراه چند نفر دیگر به جزیره کیش سفر کرده بود. اما وقتی قایقشان در میانه دریا خراب شد، همه چیز به هم ریخت.
۱۲ روز دوری از دنیای بیرون، ۱۲ روز بیخبری از همه چیز، ۱۲ روز تنها با یک مرد قایقران در جزیرهای کوچک و پرت، دور از هرگونه ارتباط با دنیای بزرگ و پرهیاهو. در این مدت، غزل و قایقران مجبور شدند برای بقا با هم کنار بیایند و در دل دریا، روزهای پر تنش و مشقتبار را بگذرانند.
این سفر که قرار بود خاطرهای خوش باشد، به یک آزمون طاقتفرسا تبدیل شد. غزل در میان دریا و در یک وضعیت بحرانی با چالشهای روانی و جسمی روبهرو شد که هیچکدام از آنها قابل پیشبینی نبود.
دانلود رمان هفت خبیث.. دُرنا، که مادرش را از دست داده و به طور مستقل از پدرش زندگی میکند، پیامهای ترسناکی دریافت میکند. از نقاشیای که مرگ یک دختر را به تصویر کشیده تا عکسهای خصوصیاش که به طرز مرموزی در آپارتمانش ظاهر میشود. دُرنا تک فرزند پدر و مادری است که بعد از سالها انتظار به دنیا آمده و همیشه احساس تنهایی و انزوا کرده است. در کنار "البرز"، دوست خانوادگی پدرش، هیچ همدمی نداشته است.
اما حالا، این پیامهای ترسناک، دنیای او را به هم میزنند. همه این وحشتها از گذشتهای میآید که یادآوریاش برای دُرنا بسیار دردناک است. گذشتهای که باید در برابر گروهی خبیث از آن حرف بزند و حقیقتی تاریک را آشکار کند. و حالا دُرنا باید با این حقیقت روبهرو شود، اگرچه نمیداند که آیا آمادهی مواجهه با این خطرات است یا نه.