رمان "قلب آینه شکست" داستان یک مخبر است که بعد از سال‌ها قهر و قطع رابطه با تنها خواهرش، تصمیم می‌گیرد او را در یک مهمانی شام ملاقات کند. اما صبح روز بعد، جسد تکه‌تکه‌شده مخبر به خانواده‌اش فرستاده می‌شود. تمام بدن او شِیو شده و صورتش به‌طور زنانه آرایش شده است. هر قسمت از بدنش به‌طور جداگانه برای یکی از اعضای خانواده‌اش ارسال می‌شود. این اتفاق پلیس را وارد تحقیقات پیچیده‌ای می‌کند که ماجراهای معمایی و جنایی عجیبی را به دنبال دارد. در طی جستجو، اسرار تاریک و ناپیدا آشکار می‌شود و داستان وارد پیچ و خم‌های جدیدی می‌شود که خوانندگان را درگیر خود می‌کند.

رمان دزد شیطون پلیس مغرور" داستان دختری است که به دلیل مشکلات مالی و بیماری برادرش دست به دزدی می‌زند. اما در یک شب که در حال دزدی است، با پلیس مغروری به نام سیاوش مواجه می‌شود. سیاوش، پلیسی است که به‌طور غیرمنتظره در پی این دختر می‌افتد و این اتفاق به یک بازی جذاب و پیچیده بین دزد و پلیس تبدیل می‌شود. در این میان، عشق، طنز و اتفاقات هیجان‌انگیز وارد داستان می‌شود و پیچیدگی‌های جدیدی به روایت افزوده می‌شود. رابطه بین این دو شخصیت اصلی که به شدت از هم متفاوت هستند، به جذابیت و کمدی داستان اضافه می‌کند و ماجراهایی پیش می‌آید که تا پایان داستان، خواننده را شگفت‌زده می‌کند.

رمان شکارچی من" داستان دختری شیطون و مهربان است که همیشه به دیگران کمک می‌کند، اما در این مسیر خود را در مشکلات و دردسرهای بسیاری می‌اندازد. او فضولی‌های زیادی می‌کند و در یک فضولی خطرناک، زندگی‌اش تغییرات اساسی می‌کند، تغییراتی که به جای خوب بودن، باعث عذاب و زجر او می‌شود. در طرف دیگر، پسری به نام شکارچی قرار دارد. پسری خُل و بی‌خیال که زندگی‌اش به هم ریخته و هیچ چیزی برایش اهمیت ندارد. او به تنهایی زندگی می‌کند و به نظر می‌رسد که هیچ چیزی در زندگی‌اش نمی‌تواند تغییر کند. این دو شخصیت در یک نقطه به هم می‌رسند و اتفاقاتی پیش می‌آید که زندگی هر دوی آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

رمان پشتم باش داستان دختری به نام نهال را روایت می‌کند که پدر و مادرش به طرز فجیعی به قتل می‌رسند. نهال با انگیزه‌ای قوی به دنبال یافتن قاتلان می‌گردد و در این مسیر با یک سرگرد جذاب آشنا می‌شود. این آشنایی تغییرات زیادی در زندگی نهال ایجاد می‌کند و او را در مسیر جدیدی قرار می‌دهد.

رمان پرواز ققنوس داستان دو فرد با تفاوت‌های بسیار را روایت می‌کند. یک مرد قاتل بی‌رحم که هیچ‌گاه از تلاش برای له کردن دیگران دست نمی‌کشد، اما در ظاهر با سیرتی زیبا و اغواگرانه به نظر می‌رسد. در مقابل، دختری باهوش و نخبه است که تنها دختر سردار بزرگی است. نام و شهرت پدرش لرزه بر اندام دشمنان می‌اندازد، ولی جذبه و قدرت شخصیت او تأثیری متفاوت بر قلب‌ها می‌گذارد. این دو شخصیت در مسیری به یکدیگر می‌رسند و به جای اینکه در برابر یکدیگر دشمنی کنند، عشق را در دل‌های خود می‌یابند. در داستان، این دو شخصیت به جای شلیک تیرهایشان به یکدیگر، بوسه‌ای از عشق را بر بدن یکدیگر می‌گذارند که نشان از تغییراتی بزرگ در مسیر زندگی‌شان دارد.