رمان طوری – همه رمان های عاشقانه رو یکجا دانلود کن
دانلود رمان طنز، رمان پلیسی، رمان جنایی، رمان ترسناک، رمان تخیلی، رمان اجتماعی، رمان معمایی، رمان خارجی و…
دانلود رمان طرد شده (جلد اول) به قلم جیمن ایو با لینک مستقیم
خلاصه کتاب
دانلود رمان طرد شده... پدرم مرتکب یه اشتباه وحشتناک شد و فقط من باقی موندم تا تاوان کارش رو پس بدم! به عنوان گرگینه‌ای که تو یه گروه قدرتمند بزرگ شده؛ من باید به بهترین شکل ممکن زندگی می کردم. اما بعد از اینکه پدرم سعی کرد رهبرمون رو به قتل برسونه، به من برچسب یه خائنِ منفور، طرد‌شده، کثیف و به درد نخور زده شد! وقتی دیگه نتونستم زندگی بین گرگینه‌های گروه رو تحمل کنم، فرار کردم؛ اما ظاهرا اون‌ها دوست نداشتن کیسه بوکسشون که من بودم رو از دست بدن….
دانلود رمان بازگردانده شده (جلد دوم) به قلم جیمن ایو با لینک مستقیم
خلاصه کتاب

دانلود رمان بازگردانده شده... اون‌ها همشون مرتکب یه اشتباه بزرگ شدن.‌ اشتباهی که باید بخاطرش تاوان سنگینی پس بدن! در طی ده سال گذشته، با من مثل یه قربانی رفتار شد. یه قربانی برای گرگینه‌های گروهم… یه قربانی برای جفت واقعیم؛ کسی که به بی‌رحمانه‌ ترین شکل ممکن منو از خودش طرد کرد. و یه قربانی برای سایه‌ی وحشی؛ کسی که برای رسیدن به اهدافش، از من سواستفاده کرد. یا شاید… واقعا سایه با من همچین کاری کرده؟ سایه‌… مردی که پر از راز و معماست و هرگز حاضر نمیشه افکار و نقشه‌هاش رو فاش کنه… اما من از یه چیز مطمئنم!

دانلود رمان فصل یاس های سفید به قلم مهدیه سعدی با لینک مستقیم
خلاصه کتاب
دانلود رمان فصل یاس های سفید... نگاهش را از آسمان نیمه ابریِ روز گرفت و از پشت هاله‌ی دود خاکستری رنگ سیگار، داد به حرف “p” انگلیسی که روی شیشه‌ی بخار گرفته‌ی ماشین نوشته بود و کمی بعد محو می‌شد! قبل از آن هم این کار را زیاد انجام داده بود. نه فقط روی شیشه‌ی شبنم زده‌ی ماشین و آینه و پنجره، بلکه پشت درِ همیشه بسته‌ی اتاقش، صفحه‌ی اول و آخر خاطراتش، روی درخت انار انتهای حیاطِ خانه باغ قدیمی و روی ساعد دستش. پسرِ عمه آفاق می‌گفت نبض احساس است. مستقیم به قلب می‌رسد…
دانلود رمان آقای گارسیا (جلد سوم) به قلم T_L_Swan با لینک مستقیم
خلاصه کتاب
دانلود رمان آقای گارسیا... اون جذاب، بزرگتر و محتاطه. از همون لحظه‌ی اولی که چشمامون با هم قفل شد می‌دونستم پر از مشکله. سرکارم باهاش ملاقات کردم، روز اولی بود که باریستا شده بودم. اون لبخند زد و من ذوب شدم… سپس قهوه‌‌ای که درست کردم رو مزه کرد و بخاطر طعم بدش انداختش دور. دوباره روز بعد و روزهای بعد اومد. از قهوه‌هام متنفر بود اما مدام برمی‌گشت. بازیشو میدونستم. به قهوه‌ام می‌گفت مرگی توی فنجون. و من بهش می گفتم هدیه‌ای از طرف خدا برای زن‌ها….
مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان طوری – همه رمان های عاشقانه رو یکجا دانلود کن " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.