دانلود رمان کاش من صدات بودم به قلم مریم نصرت با لینک مستقیم
دانلود رمان کاش من صدات بودم… آیسو که به خاطر بدهی مادرش مجبور به کار در یک شرکت با قرارداد یکسالهی بدون حقوق شده بود، عاشق رئیس جذاب و مرموزش میشود که از قضا مدلینگ هم هست. اما او به ناگاه از ترکیه میرود و آیسو تنها میماند، تا اینکه پیشنهاد نامزدی از طرف رئیس جدید شرکت میرسد؛ مردی از خانوادهی پولدارترینهای ترکیه که بین دوستانش به شوگردی معروف است! اما قصه اینجا تمام نمیشود. این تنها شروع یک داستان عاشقانه نیست. در این میان رازهایی نهفته است، از جمله یک زن از گذشتهی آن مرد، رازی که مادر آیسو سالها پنهان کرده است، روابطی مبهم و…
دستم را از دست مرت کشیدم بیرون و ترجیح دادم از این جو خارج شوم. من این زینب را چطور باید مدیریت کنم؟
مرت دنبالم میآمد ولی من صبر نکردم. دکمهی آسانسور را زدم، ولی قبل از اینکه در بسته شود، مرت هم سوار شد.
نفسم را بیرون دادم و تا رسیدن آسانسور هیچ حرفی بینمان رد و بدل نشد. داشتم میرفتم که مرت پرسید:
– دیروز شب کجا بودی؟
نگاهش کردم: الان مشکلت فقط اینه که من دیشب کجا بودم؟ به تو که بد نمیگذره، توی همین پنج دقیقه دو نفر بوسیدنت خوبه، نه؟
– آیسو، مسخره بازی درنیار.
– تو دیروز شب با زینب چه غلطی میکردی؟
– به تو چه؟
– خوبه! پس به تو هم مربوط نیست کجا بودم و چی کار میکردم. گفتم که به زودی از خونهی کوفتیت میرم.
– با این نمایش جلو خبرنگارا دیگه هیجا نمیتونی بری!
– خوبه! پس تو هم توی اون خونه به عوضی بازیات با زینب ادامه نمیدی.
– خیلی بچهای! بین من و اون هیچ اتفاقی نیفتاده. اگه قبل از این سناریو چیدنها یکم دقت میکردی، اون یه اتاق دیگه خوابیده.
به روی خودم نیاوردم، ولی خوشحال شدم. میشه یکم امید داشت که این رو از زینب دور کنم. پس همهاش نقشههای خودشه که منو دیوونه کنه، اما زینب جوون کور خوندی! تموم شد!
رفتم نزدیکتر: از این به بعد معشوقهات رو یه جا دیگه ببر باهاش خوش بگذرون!
بازوم رو گرفت.
– آیسو!
– چیه؟ دروغه؟ برداشتی آوردیش توی خونه و همیشه بهش اجازه میدی هر جوری دلش میخواد رفتار کنه.
همون لحظه ایپک اومد و بهش گفت که پدرش اومده. مرت چیزی بهم نگفت و رفت با پدرش صحبت کنه.
رفتم به کارهایم برسم، میدونم چی میخواد بهش بگه!
عضویت در انجمن نودهشتیا (کلیک کنید)