رمان جنون آغوشت نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، انتقامی
تعداد صفحات : ۱۶۷۳
خلاصه رمان : زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته میشه و بزرگ میشه و نقشههایی میکشه که به رسوایی میرسه… و برای حاج حمید یک جنون میشه…
قسمتی از داستان رمان جنون آغوشت
پویان* با زنگ خوردن گوشیم از فکر بیرون اومدم و با دیدن شماره ی بابا اخم پررنگی رو صورتم نشست. اصلا حوصله بحث کردن باهاش رو نداشتم.
با عصبانیت برقرای تماس رو لمس کردم که صدای ترسیده اش به گوشم رسید.
– پویان زود برو خونه مامانت فشارش افتاده پایین حالش خیلی بد شده بجنب فقط! من الان باید برم اتاق عمل بدو پسر بدو!
بابا بی وقفه حرف زد و من متعجب از حرف هاش زود ماشین رو روشن کردم و تند گفتم: «رفتم رفتم!»
گوشی رو روی صندلی کمک راننده پرت کردم و با سرعت به سمت خونه روندم امیدوار بودم مشکل جدی براش پیش نیومده باشه.
از ماشین ها سبقت می گرفتم و صدای بوق های مکرر شون بیشتر رو اعصابم رژه می رفت و به هرکی می رسیدم فحشی نثارش می کردم.
این خبر ناگهانی خیلی عصبیم کرده بود مخصوصا به خاطر جریان این روزها، بی اعصاب تر شده بودم.
این چند روز هم به شرکت سر نزده بودم و همه اش پای دانیال افتاده بود و قطعا وقتی می رفتم شرکت من رو می کشت.
به خونه که رسیدم با عجله از ماشین پیاده شدم درو باز کردم و وارد خونه شدم که خانم سپاهی با دیدنم، نگران و مضطرب گفت: وای پسرم خوب شد اومدی، خانم خیلی حالش بده!
– کجاست؟ – اتاقشون.
به سمت اتاقش پا تند کردم، خانم سپاهی هم دنبالم اومد. رو تخت افتاده بود و صورتش سفید شده بود لب هاش، سفید شده کبود بود و نایی نداشت.